اصلن حرفی از رفتنش نبود . روزی که رفت ، خورشید اونقد گرم تابیدن بود که رفتنش رو متوجه نشد .این رو خودش بارها اعتراف کرده . گفته جبران می کنه و برام خبر ازش میاره . اما هر روز داره دست از پا درازتر غروب می کنه .
قرار نبود که نیاد ! دنیا داره روز به روز کوچیکتر میشه و من اتاق به اتاق ، زندونی تر . دارم هی آب میرم و مچاله تر میشم . سرمو زیر ملافه م کردم که با خورشید روبرو نشم ، از دروغ تابیدناش خسته شدم . می دونم تو برمیگردی . فقط سختته یکباره برگردی .می دونم تو کم کم میای .اینو روزی فهمیدم که از تو فقط کفشات برگشت .
ناخدا حسین باقری
نجات ۳۸ مسافر جزیره خارگ از خطر غرق شدن...برچسب : نویسنده : bushehrcontrol بازدید : 161