غلامحسین ساعدی | داستاننویس و سفرنامهنویس |
اشاره بندر و دریا | در شمارهی قبل، بخش نخست «سایههای خوش در حاشیهی خلیج» تقدیم خوانندگان شد و همانجا به اشاره گفتیم که این سفرنامه، مشاهدات غلامحسین ساعدی، داستاننویس مشهور معاصر است از کرانههای جنوبی کشور؛ از بنادر و سواحل استان بوشهر تا بنادر و جزایر کوچک و بزرگ استان هرمزگان در بیش از 55 سال پیش. گویا ساعدی دوست داشته این سفرنامه را در کتابی مستقل با همین عنوان منتشر کند که متاسفانه ناتمام میماند و فقط چند قسمت از آن در زمان حیات نویسنده در نشریات همان دوران چاپ میشود، درست مثل همین نوشته که در دو شمارهی پیایی «جنگ هنر امروز»، ضمیمهی هفتهنامهی «دنیای جدید» در سال 1346 منتشر شده است و از دیگر شمارههای بعدیِ آن در این نشریه خبری نیست! در شمارهی بعدی «بندر و دریا»، بخشهای دیگری از این سفرنامه را خواهید خواند که حاصل سفر ساعدی به برخی بنادر و جزایر استان هرمزگان در بیش از نیمقرن پیش است.
در ساحل کاکی هرچه دریا آرام و راحت و نرم است و پناهگاهی است برای کشتیهای بزرگ شرکت میگوگیری (Golf Fisher’s Company) کویتی، کوهها و تپههای اطراف، وحشیتر و زندهتر و وهمآورتر است. و وقتی پشت به دریا و رو به خشکی، تپهها و سنگوارههای قصور خیالی را تماشا میکنید، با گذشت هر لحظه، سیلابهای عظیم نور خورشید، که از حاشیهی بریدگی و داخل حفرهها و مدخلهای عجیبوغریب و از زیر طاقهای عظیم رسوبات جاری است، تغییر رنگ و تغییر جهت میدهد و آنوقت زندگی و حرکت طبیعت بهصورت حرکت اشباح و عناصر بیشکل و پرقدرت خیالی درمیآید.
در اینجا صحبت از بندر «دَیّر» است در ساحل «کاکی»؛ بندری که سالها پیش قبرستان آبادیهای اطراف بوده و امروزه بخشدارنشینِ ساحل کاکی است. بندر دیّر در وسط ساحل خلیج فارس واقع شده که موقعیت ممتازی است از لحاظ بندری، و جزیرهی بحرین درست روبهروی این آبادی است و معروف است که فاصلهی دیّر تا بندر عباس و آبادان و کویت تقریبا به یک اندازه است. در جنوب شرقی این بندر، جزیرهی «شیخ شعیب» واقع است که جزیرهای است مسکون و فعالیتهای نفتی به آنها [آنجا] هم کشیده شده است. دریا در قسمت جنوب این بندر افتاده، و یک پیشرفت خشکی در غرب این بندر است که از 10 کیلومتری شروع شده و دیّر را دور زده است، و بندر «کنگان» رو به مغرب است؛ به این معنی که دریا در غرب این بندر افتاده است. در امتداد همین ساحل، جزیرهی «شیخ کرامه» یا «مخیله» که غیر مسکون است، واقع شده. در ساحل اطراف، چندین «خور» معروف و بزرگ است، یعنی پیشرفتگیهای آب در خشکی؛ خور «بردهستان» [بردستان] در شرق دیّر و نزدیک آبادی بردستان که اگر لاروبی [لایروبی] شود، از خود «گناوه» و «دبی» هم قابل استفادهتر است. و خور «گمبول» در شرق دیّر و خور دیگری به اسم خور «بیبیخاتون» که در غرب دیّر است و در جنوب شرقی خودِ بیبیخاتون واقع شده است. خور «دومینگز» در جنوب دومینگز و خور «گُرم» (Gorm) در برابر رود احمدو. بدینترتیب، دریا دوباره برگشته و تا سواحل تنگستان کشیده شده است.
بزرگترین کوهی که آن حوالی است، «عبدالسلمان» نام دارد که اشارهای است به بزرگی کوه. عبدالسلمان بهتدریج از ساحل فاصله میگیرد و به کوه نمک میرسد و جزء اقمار کوه «جاشَک» به حساب میآید. کوهِ بالای آبادی را «درازکوه» میگویند و یک قسمت از کوه، که راه آبادیِ «ریز» از آنجاست، کوه احمدسلمان نام دارد و معلوم نیست چرا؛ و میگویند که طول احمدسلمان کمتر از 50 کیلومتر نیست. درازکوه از شمال به جنوب امتداد دارد. این کوهها از تنگستان شروع میشود و تا نزدیکیهای بندر لنگه [و آبادی] «جناح» کشیده میشود.
دیّر فعلی در قدیم از چند طرف با چند شهر بزرگ و آباد محصور بوده است. در شرق شهری به اسم «نَجیرام» [نَجیرُم] (Najiram)، درست در محل فعلیِ بردهستان. فاصلهی بردهستان و دیّر یک فرسخ بیشتر نیست و جماعت دیّر گویا عدهای از بردهستانیها هستند که آمده، در آنجا ساکن شدهاند. معروف است که نجیرام [نَجیرُم] تا زمان نادر، بندر معروف و مشهوری بوده و از همانجا بوده که نادر به هندوستان حمله کرده و در همین بردهستان بود که باروت برای لشکریان میساختند و باقیماندهی بساط اسلحهسازی و باروتسازیهای نادر را امروزه در جایی به اسم تلّ «شوری» نشان میدهند. نجیرام [نَجیرُم] الان زیر خاک است و سنگهای آنجا را میکَنند و برای ساختمان[سازی] به دیّر میآورند. آبادی معتبر دیگری هم در شمال بوده که خرابههایش بهجاست، ولی اسمش به یادها نیست. سنگهای فلاحتی زیادی در آنجاست که امروزه همه را «تلِّ سُوز» میگویند؛ یعنی تلّ سبز، که زمستانها از رنگ زمردی پوشیده است.
شهر دیگری در غرب دیّر بوده کنار خوری که امروزه خور بیبیخاتون میگویند. این شهر، خورشید یا خورشیدشهر نام داشته و دیّر بین خورشید و نجیرام [نَجیرُم] افتاده بود. میگویند محل دیرهای گوناگون کیشهای مختلف بوده، و همچنین قبرستان خورشیدشهر و نجیرم [نَجیرُم] که مردههاشان را روی تپههای اطراف دیّر میچیدند و هنوز این درهها و تپهها را به اسامی عجیبوغریب میخوانند؛ معروفتر از همه درهای است به اسم «درهی شیطان». و بردهستانیها معتقدند که شیاطین در آنجا جمع میشوند و کف میزنند و عروسی راه میاندازند. هوا که تاریک میشود، بوی پیازداغ از ته درّه بالا میآید. تپههای تنگی که در آنجا آثار قدیم فراوان است، نشانههایی از سدبندیها دارد و همین امروز هم به اعتبار چنین نشانهای، منبع خشک و بیآبِ آبیاریِ دیّر را در آنجا ساختهاند. و تپهی بنوگو (Bunogo) و بالاخره «چال کفتاری» که غارهایی است پر کفتار که با بالاآمدن خورشید، روی تپهها ظاهر میشوند. و «اسفندیاری» که نام درهی دیگری است و تلّ «یهود» که مردگان یهودی در آنجا مدفون هستند. تا چند سال پیش، نزدیک 70، 80 خانواده یهودی در بندر دیّر میزیستند؛ همچنین در بندر کنگان، که به کار پیلهوری و زرگری مشغول بودند، و وقتی ندای اسرائیل بلند شد، یهودیان آن حوالی هم کوچ کردند و به همکیشان پیوستند. هنوز هم از آن دیار ناوهای [نامههای] فراوان به دوستان و آشنایان مسلمان خود میفرستند.
در شمال دیّر و بالاتر از همهی اینها، نرسیده به تلّ سوز، سنگچال بسیار بزرگی است و سنگچال کوچکتری هم در کنار دارد که آن دو را «پیاله پاتیل» میگویند. چندکیلومتری باید از سنگلاخها راه رفت و به آنجا رسید. در زمستانها و فصل بارش، پیاله و پاتیل از آب باران پر میشود و دیّریها برای رفع عطش به آن حوالی میروند.
دریا، دریای بندر دیّر، مال کشتیهای Golf Fisher’s Co. کویتی است. یعنی لنگرگاهشان است در تمام ساعات ضربهها و انقلابات دریایی، ساعات استراحت و هر وقت که بخواهند عمله و جاشو اجیر کنند. کشتیها معمولا چند تا با هم و از روی برنامه وارد دریای دیّر میشوند و پهلو میگیرند و نه که بندر اسکلهای ندارد، با لنج موتوری و ماشوئه و بلمهای معمولی خود را به ساحل میرسانند. ساحل کنگان و ساحل دیّر، دو پناهگاه نزدیک هم است در مقابلِ دو نوع باد و دو نوع جریان هوایی بهدلیل برش خاص ساحل در این دو منطقه. هر گاه هوا جنوبی شود، لنجها و جهازاتِ بندر دیّر به کنگان میروند و اگر هوا «شمال» شود، همه از بندر کنگان راه میافتند و به دیّر میرسند. ولی بهطور کلی، ساحل دیّر محل اتراق کشتیها و جهازات شرکت میگوگیری است. سواحل این ناحیه شاید غنیترین محل صید میگو باشد در تمام ناحیهی خلیج فارس. و این صیدگاه بیشتر در فاصلهی «مطاف»، که جزیرهای است باتلاقی، و سواحل کاکی واقع شده است. قبل از مستقرشدن بساط مفصل صید توسط کویتیها در این حوالی، میگو تا آن حد زیاد بوده که در بعضی از فصول سال تا نزدیک ساحل میآمده و ساحلنشینان با وسایل ساده جمعشان میکردند.
شرکت «گلف فیشر»، از 6، 7 سال پیش بهطور تقریب، شروع به کار کرده است. ابتدا با یک کشتی معمولی به اسم «زافر» [آمدند] که [در] عرض یکدو سال به هفت کشتی رسیده است. در اوایل سال 1341، سرمایهی این شرکت بالغ بر پنج میلیون تومان بوده است و در سال 1345، همین شرکت از راه درآمد میگو، 42 کشتی با تشکیلات فوقالعاده مرتب و صاحب هواپیما و آلافوالوف مفصلی بود. سرمایهی فعلی بهطور تقریب متجاوز از 200 میلیون تومان است.
محل صید میگو بیشتر در طرف جنوب شرقی مطاف است. حداکثر فاصلهای که کشتیها از خاک میگیرند 20 مایل است و بهطور معمول پنج، شش مایل بیشتر دور نمیشوند. شرکت «گلف فیشر»، طبق قرارومداری که با شیلات ایران دارد، 36 درصد درآمدش به دولت ایران میرسد و طبق همین قرارومدارها، 80 درصد کارگرها هم باید ایرانی باشند. روی هر کشتی کوچک معمولا 9 نفر و روی کشتیهای بزرگ 40 نفر کار میکنند و باز روی هر کشتی یک نفر ناظر از طرف شیلات ایران کار میکند که اغلب از همین جوانهای دیپلمهی پایتخت هستند که با ماهی هزار تومان مشغول خدمتاند. و تا حال، سه دسته از دیپلمهها روی کشتیها کار کردهاند. مزد هر جاشو یا کارگر صیاد یا ماهیکش، ماهی 420 تومان است و حداکثر مزد را که به «چیف اینجینر» میدهند، در حدود 1300 تومان است.
کشتیها برای اجیرکردن کارگر همیشه به بندر دیّر میآیند و چنین است که برخلاف بیشتر آبادیهای ساحلی، تحرکی در جمعیت این بندر نیست. و در این شش، هفت سال، حتی یک خانواده هم از دیّر کوچ نکرده؛ سهل است که عدهی زیادی هم از حواشی آبادان گرفته تا ولایات بندر ثلاث برای کار به دیّر میآیند. نزدیک 100 نفر از تمام کارگران این شرکت، بومیِ سواحل کاکی هستند و یکهشتم تمام کارگران از خود بندر دیّر است.
کشتیهای میگوگیری، غیر از ماههای اردیبهشت و خرداد و آبان و آذر، همیشه در این حدود پراکندهاند. این ماهها که فصل تخمریزی میگو است، فصل تعطیل صید هم هست. فصلی است که دریا بارور میشود، فصلی است که اگر باران بزند، نسل میگو به چندین برابر میرسد، گویی هزاران کوه ماسه را داخل امواج و صفحههای سنگین آب کردهاند.
کشتیهای شرکت نامهای جورواجور دارند مثلا Dasman و Failaka Kt41، ولی «دسمان» نامی است که روی بیشتر کشتیها میبینید. مثلا از «دسمان 1» تا «دسمان 10». و «دسمان 10» بزرگترین کشتی صید شرکت است. «مادر شیپ» شرکت هم کارش گشتزدن روی دریاها و جمعکردن محصولات حاضر و آماده و رساندن آنها به کشتیهای تجارتی بزرگ [است] که عازم آنور اقیانوسها هستند.
علاوهبر شکار، آبنمک ریختن و پوستکندن و توی جعبهگذاشتن و بستهبندی میگو، همه در خود کشتیها انجام میشود. و هر کشتی دیگ عظیمی دارد و کارگرانی که غیر از شکار به کارهای دیگر میگو میرسند.
معمولا میگو در کف دریا رشد میکند، بعد در وسط دریا بهصورت گلههای عظیمی حرکت میکند؛ برای شکار لازم است که چیزی را روی کف دریا بکشند که میگوهای بالغ بلند شده، داخل تورهای شکاری بشوند. این است [که] وقتی کشتی در حال حرکت است، کیسههای بزرگی را به دریا میریزند که هر کدام چند اهرُم دارد و یک زنجیر که معمولا به کف دریا کشیده میشود؛ چنین است که وقتی کشتیها در حال صید هستند، هیچ مانعی نباید سر راهشان باشد. و روی این اساس، تمام وسایل ثابت صید ماهی مثل گرگول [گرگور] را وقتی سر راه ببینند، پاره میکنند و دور میریزند.
چندی پیش سه جنازه و یک قایق داخل تور «دسمان 1» پیدا شده بود و چون حدس زده بودند که ممکن است مردهها از آبادی نزدیک باشند، به «بوالخیر» میبَرند که در 18فرسخی دیّر است، و مردهها را به دست صاحبانشان میسپارند. ولی جماعت مشکوک میشوند که نکند خود کشتی زده و آنها را غرق کرده است. به هر صورت، خصومت عجیبی بین اهالی و شرکت «گلف فیشرز» وجود دارد. چراکه مانع شکار آنها هستند، اولا. دوم: تمام نعمت دریا را همانها غارت میکنند و میبرند، و ثروتی را که یک شرکت کویتی از جلوی چشم آنها میبرد، میتواند همهی آن سواحل را آباد کند؛ اگر کمکی از طرف دستگاه باشد و اگر همان قرارداد را با خود اهالی ببندند و شرکتهای تعاونی بیخاصیتِ جاهای دیگر را در آنجا معنی بدهند.
ساعتی به غروب مانده، ردیف کشتیهای میگوگیری در افق بندر دیّر پیدا میشوند به فاصلههای کم و بیش، و از دور عین نهنگهای خستهای که خود را روی آب رها کردهاند، و لرزش آفتاب دریا روی بدنهشان و گاه لنجهای موتوری کوچکی که به آنها نزدیک میشود یا از آنها دور میشود و یا دورِ بدن خسته و بیحرکت آنها میچرخد، عین کوسههای سیری که دور لاشه بیجان نهنگی چرخ میخورند. و همهی اینها، روی خاک که ایستادهای، چیز دیگری است، عوالم و گیرایی دیگری دارد. و وقتی به آنها نزدیک میشوی، کشتیهای چرب و کثیف، با تورهای مفصلی که عین دکلی بالا زدهاند و بوی غلیظ میگو و دریا که گویی دهها لاشهی در حال فساد را با آب و نمک میجوشانند، و کارگرهای پیر و جوان، با قیافههای لاغر و چشمهای گشاده، همه ردیف هم، رو به خشکی و از روی عرشه به دریا خمشده، منتظر، و التماس به هر لنج و جهاز کوچکی که روی دریاست که به فلانی سلام برسان و به فلانی بگو به بندر طاهری نامه بنویسد و بعد همهمهی خستهی همهی آنها و این آرزو که کاش میشد روی خاک خوابید و دستتکاندادنها و خندههای تلخ و نامههای کوچکی که به طرف لنج پرتاب میکنند و باد، شوخیکنان، از روی لنج رد کرده، به دست امواج بیخیال و بیاعتنای دریا میسپاردشان. |
(ادامه دارد)
کلمات آمده در []، توضیح و تصحیح «بندر و دریا» است.
* «جنگ هنر امروز»، ضمیمهی هفتهنامهی «دنیای جدید»، شمارهی چهارم (شماره مسلسل 375)، دوشنبه اول خرداد 1346، ص 7 و شمارهی پنجم (شماره مسلسل 376)، دوشنبه هشتم
نجات ۳۸ مسافر جزیره خارگ از خطر غرق شدن...برچسب : نویسنده : bushehrcontrol بازدید : 149