همراه با همنوردان ِ همکار ...

ساخت وبلاگ

آخرین باری که کوه پیمایی کردم 20 سال پیش بود که به همراه دو دوست هم ولاتی بر بلندای کوه های مشرف به " بجل " رفتم. دو ، سه سالی هست که به همت یکی از همکاران علاقه مند به کوهنوردی ، هیات کوهنوردی اداره بنادر و دریانوردی راه اندازی و امسال این کوه پیمایی ها و علاقه مندی به این ورزش مفرح در بین همکاران روز به روز افزوده شده و از عکس های ارسالی به خوبی می توان متوجه این امر شد .

 

 

آری ... روی سخنم با دکتر یحیایی عاشق کوه و کوه پیمایی است که بدون استثناء روزهای آخر هفته را همنشین کوه است و البته همرهی ثابت قدم و پایه چون همسرش را دارد .

پنجشنبه هجدهم بهمن ماه 98 به مناسبت دهه فجر پس از چندین باری که دوست داشتم همراهی کنم و میسر نمی شد توفیق همراهی با همنوردان عزیزِ همکار را یافتم .

 

 

ساعت شش صبح طبق هماهنگی از قبل ، سوار بر دو مینی بوس عازم مقصد و شاهزاده ابراهیم برازجان شدیم – "شازاوریمی" که خاطره زیارت آن به اردوهای مدرسه برمی گردد- را به قول دریایی ها ، پورت ساید خود قرار دادیم و مینی بوسی که با سرعت 40 کیلومتری طی طریق می کرد سرعتش به ده رسید چرا که وارد بلندی هایی شدیم پیچ در پیچ و با جاده ای کم عرض . بر بلندای کوه ها بواسطه طبیعت بسیار زیبای این روزهای بهاری استان در زمستان ، نگاهمان می افتد به آن چشم انداز زیبا از دامنه های گسترده و قله های باشکوه و ابرهای سفید بالای سرش ، لبریز می شویم از حسی روشن و رها . حسی که جریانش دم به دم شتاب می گیرد در رگ هامان و ضربان قلب هامان را تندتر و مشتاق تر می کند .

 

 

بیست دقیقه ای که گذشت به آغاز کوهپیمایی رسیده و کوله ها را بسته و قبل از هر چیز جناب یحیایی حلقه وار همنوردان را گرد هم آورد ، توضیحاتی ارائه نمود و با نرمشی بدن ها را آماده و آغاز نمودیم یک روز سراسر لذت و ماندنی در روزهایی که خوب نمی گذرند . از میان همنوردانم تنها چند چهره برایم آشناست و باقی را نمی شناسم چرا که فرزندان و خانواده همکاران هستند اما هوایی که همراهشان نفس می کشم سبک هست و پرنشاط . آنقدر سبک که بغض و بهت سنگین این چند روزه اخیر گم می شود زیر حجم خنده هاشان و آوازهاشان.

 

 

بارهای اضافی را بسته بندی و تقسیم نموده و به خط شدیم و اولین قدم ها را برمیداریم تا لمس کنیم صخره ها و کوه ها را . شیب های گاها تند و بالارفتن از صخره ها بعضا مدیر کوهنوردی را وادار به هشدار احتیاط می کند . جلودار همکارمان شریف زادگان با تجربه مسیر انتخاب و مابقی به خط شدیم .بشمار ... یک ، دو ، سه .... و آخر که 28 نفر همنورد .

 

 

هوای خوب و طبیعت زیبای مسیر در کنار همنوردان یکساعت صخره نوردی را می گذرانیم و در کف دره ای در زیر سایه کوه جهت صرف صبحانه اتراق کردیم .صبحانه مختصر فراهم شده از طرف هیات و تقسیم خوردنی های هر نفر با دیگران واقعا دلچسب بود و می چسبید .

 

 

صبحانه که صرف شد باز هم به خط شدیم . بشمار یک ، دو ، سه ...و آخر که 28 نفر همنورد. راه می افتیم سرزنده و شاد . رحیم سرزنده تر از مابقی انتخاب موسیقی اش هم عالی ست و سر شوق می آوردمان . چهل دقیقه بعد به اتراق گاه در زیر سایه سار درختی می رسیم که در کنارش آب چشمه و روان جاری است . به دلیل همراهی خانواده و فرزندان همکاران، برنامه کوهنوردی سبک هست و برنامه به قله کوه منتفی است.

 

 

زیر اندازها پهن می شود . بعضی مردان به دنبال هیزم جهت تهیه ناهار و فرزندان به آب می زنند . گرد هم که می آییم صحبت ها گل می کند . از بنده خواسته شد با توجه به مروج کتاب کشوری از برنامه های خود در راستای ترویج کتاب ده دقیقه ای صحبت کنم . پس از آن، سرکار خانم شریف نیا به تشریح کتاب در حال خواندن خود برای جمع پرداخت . خانم ماندگار به تشریح رشته تحصیلی اش ، ژنتیک توضیحاتی ارائه و دکتر یحیایی نیز کتابی را معرفی نمود. گفتگوها گل انداخته بود و حسن ختام این دورهمی هم خاطرات و نقل قول های بامزه کاری ویژه "پورت تو پورت" بود که برای دوستان جالب و شنیدنی بود.

 

 

وقت ناهار بود و تهیه جوجه کباب که تهیه آن نیز با همکاری لذت بخش بود و جزیی از اهداف مشارکت جمعی . ناهار که صرف شد اهل خواب ها جایی را انتخاب و پهن زمین شدند و مابقی دور هم جمع و به گفتگو پرداختند .

 

 

ساعت سه با توجه به اینکه مسیر برگشت نیز یک ساعت و نیمی بود و می بایست قبل از غروب آفتاب پای مینی بوس ها باشیم آماده برگشت شدیم .قبل از حرکت عکس دسته جمعی به یادگار گذاشتیم و باز هم به خط شدیم . مسیر ، مسیری دیگر و البته با شیب و صخره کمتر بود اما گرمای آفتاب ، خستگی و کم آبی برای کوچکترها اذیت کننده بود.

 

بالاخره سوار بر مینی بوس ها شدیم و اینگونه بود که سفر یکروزه با تمام خاطرات خوبش به پایان رسید . پایان دلچسب برنامه ، ضیافت بستنی خوران بود تا با کامی شیرین این چند ساعت گذشته را با خاطرات شیرین به پایان برسانیم . حال که پس از دو روز از این سفر کوتاه دست به قلم برده ام می بینم که :

دوستی های جدیدی شکل گرفت . نت ها خاموش بود و یک روز را بدون گوشی ها که آفت این روزهایمان هست به سر بردیم و توفیقی اجباری بود . هیچ کس را ناشاد ندیدیم و هر کس تلاش می کرد زمینه شادی مابقی را فراهم آورد . سپاس از همه همنوردان  .تا باد چنین بادا ...

 

نجات ۳۸ مسافر جزیره خارگ از خطر غرق شدن...
ما را در سایت نجات ۳۸ مسافر جزیره خارگ از خطر غرق شدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bushehrcontrol بازدید : 203 تاريخ : سه شنبه 29 بهمن 1398 ساعت: 12:26