مخابرات دریایی را اگر بخواهیم از نظر ماهیت کار به آن بپردازیم ، مرکزی است بسیار حساس و به زعم مدیران ارشد سازمان قلب تپنده بندر می باشد؛ چرا که به عنوان سفیر کشور ، اولین فردی است که با ورود کشتی به آب های سرزمینی ایران با کشتی در تماس هست . نوع برخورد ، سخن گفتن و انتقال فرهنگ و ادب یک کشور بسیار حائز اهمیت است و این می طلبد که افسر کنترل ترافیک در کنار تخصص شغلی و تسلط بر زبان انگلیسی ، از نظر روحی و روانی نیز در سطح بالایی باشد و ذهن ایشان درگیر مسائل حاشیه ای نباشد .
دوم اینکه مهم ترین اصل کار یعنی ایمنی نیز در دستان این قشر می باشد . در بحث ورود و خروج ایمن شناورها و هماهنگی ها مجددا حضور و نقش موثر افسر کنترل ترافیک مشهود است . اما در این چند سالی که در این مرکز حساس که به دلیل - تماس با اشعه های دستگاه های مخابراتی و همچنین شب کاری های پرسنل به دلیل حضور مستمر می توان آن را جزو مشاغل سخت معرفی نمود- متاسفانه فاکتور مهم " رفاه " و " آرامش ذهنی " مقوله ای گم شده در این بخش می باشد . چند سالی را با عنوان شرکتی بودن در پرت ترین جای اداره و بدون هیچ ارتباطی با دیگر بخش های اداره گذراندیم .از منظرحقوق و مزایا و فاصله طبقاتی یک طرف و مهم تر نوع نگاه رئیس شرکت به این بخش با رویکرد پیمانکاری از طرف دیگر باعث شده بود که بیشترین ضربه روحی به پرسنل وارد شود . چنانچه اعتراضی صورت می گرفت با این سخن رئیس شرکت مواجه می شدی که : فردا از سر سه راه باغ زهرا از این کارگران هست و جایگزین می کنیم . پنج سالی را بدین منوال گذراندیم تا اینکه توامان دو اتفاق خوب افتاد . یکی قرارداد مستقیم شدن و دیگری نقل مکان به برج زیبای کنترل که به صورت تجمیعی همه کارمندان را در خود داشت . این دو اتفاق تاثیر شگرفی در روحیه همکاران داشت چرا که خود را جزو بدنه این اداره می دانستند . اتاق کار آنها در بالاترین جای بندر قرار گرفته بود و میزبان مهمانان مدیر بندر و ... اما کماکان نوع نگاه از بالا به پایین و آن حلقه گم شده ی مذکور پابرجا بود . پرسنل این بخش به مثابه آب راکد در حال درجا زدن بودند و هر روز شاهد ارتقای همکاران دیگر بخش ها بودند . حتی دبیرخانه ها و راننده های اداره نیز پست گرفتند و ارتقا یافتند . جایی برای آنها حتی در جلسات کمیته مخابرات دریایی هم نبود . سهمی هم در خانه های سازمانی و ... نداشتند .
در این چند سال شاهد جدا شدن خیل زیادی از همکاران بخش مخابرات دریایی بودیم که از اداره منفک شدند . روز به روز از تعداد جمعی این بخش کاسته شد و فشار کاری مابقی بنادر نیز روی دوش کارمندان باقی مانده افتاد . چند سالی هست که بندر دیر مشکل نفر دارد و از طریق پرسنل بندر بوشهر و بدون ماموریت ساپورت می شود . معضل مرخصی اینجا معضلی حاد هست . کسی نمی تواند از مرخصی استحقاقی اش استفاده ببرد چرا که مبلغ زیادی از پول اضافه کار کسر می گردد . به همین خاطر پرسنل از گرفتن مرخصی استحقاقی سرباز می زنند و سعی می کنند با جایگزین کردن این نقیصه را برطرف کنند .
درد دل ها و مورد های اینچنینی که موجب بی انگیزگی پرسنل گردیده زیاد است . این مقدمه را آوردم تا یکی از نوشته های سال 87 مربوط به سال های آخری شرکتی بودن را به اشتراک بگذارم ؛گرچه یادآور سختی های سال های ابتدایی کار و شرکتی بودن هست .
***
نمی دانم چه نامم این اتاق شیشه ای را !!
به ظاهر بالانشینی ، دل این دولت سرایی
وکیلی ، لسان کشورت هستی ...
ولی .... در واقع ته نشینی،
غریبی ... ناشناسی ...
اگر خواهی تو مرد این وادی بوده باشی
تخصص هایی بایدت :
در اول بایدت کاتبی باشی سریع و فرز و خوش خط
و هوشی بایدت ، به مغزت بسپاری که کی چی گفت و کی کجا رفت ؟!
دوم چیزی که باید در وجودت بیش باشد
یه اعصاب قوی و پولادین سری
دگر نازک نباشد آن دلت که با غرغر و یا فحشی بلرزد .
نمی دانم چه نامم این اتاق شیشه ای را ؟!
تلیفون خانه هست یا دفترخانه محضر
در آن موقع که همه سر به بالش ناز دارند
تویی بیدار و شغلت باشه پاسبان .
در این وادی تو می بینی چهار گوشی تلیفون را
سفید و مشکی و سرخ آتشین را
دگر چیزی که امدادی رساند بر این اصوات
دو دستگاه تی ایکس و آر ایکس اند
عجب سوهان روحند ...
اگر خواهی سر جنگ با این دو مجنون
تو باید داشته باشی مغزی همچو مفتول
عجب صبری خدایت بایدت مرحمت دارد
و گرنه بایدت رخت سفر بندی
به آنجایی که بابایت سفر کرد .
چه گویم از لاک بوک و کتابت
اگر کس اف کند باید تو بنگاری سریعا
مبادایت که فردایش به سلاخه برندت
هزاران فرم داری که بفرستی
پس از فارغ شدن ز فرم های رنگ و وارنگ
دگر کاری که بیخ گردن ماست
سفر در سایت بندر و ارسال آمار جتی هاست .
نه یکبار و نه دو بار و نه سه بار !!
پس از فارغ شدن از سیر در سایت
مجدد بایدت کل کل کنی با "پوری" ای یار
به اسم ماشینی کردن کار
مجدد بایدت بنویسی چند بار
ز فرم های رنگ و وارنگ موتور لنج و شناور
دهی به خورد کمپیوتر و بفرستی برای یک دو جین آدم
پس از فارغ شدن ز ارسال دو جین فرم
دگر کاری که بیخ گردن توست
دهی نوبت به پایلوت
و آن هم داستانی است برای خود ،
که باید صبر ایوبی خدایت مرحمت دارد
چه گویم از آن جنگر و سنجر
و یا آن ممد و آن لهجه ناب
بگویم از بادپا که روحش مداوم
سیر دارد بر این واحد و آن واحد
و یا آن میگلی ناز که رفتارش اثر دارد ز لین چان
چه نامم آن غریبی علی را
اثر دارد اوبودان در وجودش
و آن تیران ، سرش پر باد و عشقش باشه کارش
خلاصه کم کنم صحبت ز پایلوت های بندر
در آخر یکروز رئیسان دور هم گرد آمدند
و به این نقطه رسیدند ...
دلیل شرکتی بودن کفایت می کند تا دهیم باری اضافه تر بر کتف آن بالانشین ها
کتابت کم کنند ، صدای وغ وغ بی سیم هم کم
چرا ندهیم یک کاری اضافه تر .
خلاصه !
دستگاهی نصب شد ، دفتری نو داده شد ، تلیفونی جدید آمد
و شغلی جدید : کنترل موتورلنج ها
سخن ها بی شمار است
همان بهتر که دیگر کوتاه کنیم سخن را
"فرزین" و "جی کامز" را بسپاریم به نسیان
و بگوییم به خود ...
اگر تو را نیست یارای ماندن
همو بهتر که راه بندری دیگر گزینی .
سید حسام مزارعی ، اردیبهشت 88
نجات ۳۸ مسافر جزیره خارگ از خطر غرق شدن...